سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال 76 اولین بارم بود که به این دیدار دعوت شدم. حدو 30 نفر بودیم. به صورت حلقه ای دور اتاق مخصوص ملاقات روی زمین نشسته بودیم. به ترتیب همه شعر خواندند. من هم شعر :

دیگر آن شب ها نمی آیند لحظه های از خدا سرشار

مردهای کربلای پنج دردهای کربلای چار

را خواندم. آقای سبزواری و آقای گرمارودی تا آن شب با هم قهر بودند. سر چی اش را مطرح نمی کنم. اما آن شب قرار شد در محضر آقا آشتی کنند. نوبت شعر خوانی که به آقای گرمارودی رسید گفت: شعری که می خواهم بخوانم وصف حال بعضی هاست که قبلا یه طوری بودن و الان یه طوری دیگه شدن (و بعد از مکث کوتاهی ادامه داد) مثل آقای سبزواری!

این را که گفت سبزواری با عصبانیت گفت: مثل خودت! ... چیکار من داری؟ (و حرفهایی از این دست. گرمارودی هم هیچ نگفت فقط یه لبخند زد و شعرش را خواند).

آن شب آقا سراغ میرشکاک را هم گرفت و گفت: امشب نیامده؟

بعد از مراسم شعر خوانی سبزواری و گرمارودی آشتی کردند و صورت هم بوسیدند...

آن شب مرحوم محمد علی مردانی هم بود. همان شب مرا دعوت کرد برای شعر خوانی در منزلش. وقتی رفتم و مرا برای شعر خوانی به پشت تریبون دعوت کرد. در معرفی من گفت: دیشب مهمان آقا بودیم به همراه آقای سعیدی راد، آقا بعد از شعر خوانی گفتند امشب یکی دو شعر خوب شنیدیم که اشاره شان به شعر من بود و آقای سعیدی!

 


نوشته شده در  یکشنبه 85/8/7ساعت  8:37 صبح  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]